زخم‌های آدمی…

و مولانا، شمس را گفت: پس زخم‌هامان چه؟ و او پاسخ داد که: نور از محلِ آنها وارد می‌شود. و آن‌که رفته چه می‌داند از خیلی چیزها که بر او نگذشته است شبِ هجران و روزِ تنهایی. و بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد؛ اما «امید» هنوز مانده بر دلِ آن‌که مانده و با درد نجوا می‌کند که: «بازآی دلبرا که دلم بی‌قرار توست/ این جان بر لب آمده در انتظار توست»

کتاب ملت عشق/ الیف شافاک

1 دیدگاه روشن زخم‌های آدمی…

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی