الیف شافاک در کتاب «فکر نکن تنهایی» از یک تئوری فکری سخن میگوید. این تئوری توسط نسیم نیکولاس طالب، متفکر و نویسنده آمریکایی لبنانی الاصل بیان شده است و به موضوع عجیب و جالب توجهی اشاره میکند. طالب میگوید: روی کره ی زمین سه دسته آدم وجود دارد، قدرتمندها، ضعیف ها و سرسخت ها. قدرتمندها آنهایی هستند که در برابر شوک و عواقب آن مقاوم هستند. ضعیف ها زود از پا درمی ایند و معمولا در هیچ فعالیتی مشارکت نمیکنند. اما سرسخت ها با بقیه متفاوت هستند. طالب میگوید این افراد نه به اندازه قدرتمندها قدرت دارند. نه مثل ضعیف ها عمل میکنند. آن ها بارها شکست میخورند و تن شان پر از جای زخم و شکست هایشان در زندگی است. آن ها میتوانند زود بر خودشان مسلط بشوند و بر هر شرایط نامتعادلی فایق بیایند.
به شکل خلاصه طالب بر این عقیده است که سرسخت ها در برابر حوادث زندگی شانس بیشتری برای پیروزی دارند. شانسی بیشتر از ضعیف ها و حتی قدرتمندها. چرا که قدرتمندها با اینکه همیشه موفق و پیروز هستند اما همین خصوصیت آن ها را به شدت شکننده میکند. چراکه در برابر کوچکترین شکست ها به سرعت فرو میریزند. اما این سرسخت ها هستند که بعد از هربار شکست خوردن محکم تر از قبل از جایشان بلند میشوند.
من فکر میکنم چیزی که نویسنده به آن اشاره کرد، در ابعاد کوچک و بزرگ قابل استناد به همه ی آدم های این کره ی خاکی است. در یک خانواده، چه در یک جامعه، در یک کشور و جوامع انسانی از یک کارخانه کوچک گرفته تا یک شرکت بزرگ افراد موفق در دسته ی سرسخت ها قرار میگیرند.
این نویسنده، نسیم نیکولاس طالب با دیدی ظریف و باریک بین به بررسی همه ی جانبه ی جوامع مختلف پرداخته. هوش او در انجام این کار ستودنی است. اما نکته ی جالب این تئوری در آنجایی ست که میگوید: طبیعت در حقیقت قدرتمند نیست و سرسخت است و در واقع قدرتمندی خود را از این سرسختی میگیرد. و آیا این جمله به نظریه ی انتخاب طبیعی داروین شباهت ندارد؟
پس از یک حادثه ی سخت، کسانی جان سالم به در میبرند که کمی بیشتر از بقیه تلاش کنند، کمی بیشتر از بقیه دوام بیاورند و کمی بیشتر از بقیه جان سخت باشند.
به قول شافاک در واژه ی سرسختی تسلایی هست. ما زن ها دوست داریم بر خلاف مردها احساساتمان را راحت تر نشان بدهیم اما طبق حرف های طالب خصلت های ما درست تر است. هر اشکی که میریزیم، هر آشفتگی ذهنی که تجربه میکنیم، هر پاشنه ی کفشی که لنگان لنگان میشکنیم ما را برای مدت ها نیرومند و مقاوم بار می آورد.
نمیدانم مثل من با این جمله هم ذات پنداری کردید یا نه؟ اما به خودم می نگرم که بعد از گذشت روزهای سخت، روزهای خیلی خیلی سخت، شب هایی که با گریه خوابیدم و دعا کردم فردا روز بهتری برایم باشد، روز به روز قوی تر شدم. حالا به خودم نگاه میکنم و میبینم دیگر آن دختر لوس و زودرنج دوسال قبل نیستم. دیگر به حرف دیگران خودم را نمی بازم. شاید هنوز ضعف هایی در وجودم و رنج هایی در قلبم داشته باشم، اما به قول شاعر که میگوید: چون میگذرد غمی نیست، آن ها گذشتند و این ها هم میگذرند. سرسخت بودن ما آخر یک روزی این دنیا را به زانو درمیآورد.