تکه‌ی محبوب من از کتاب

ذهن حرکت می‌کند،شخصیت ها تغییر می‌کنند. ذهن تو یک کهکشان است. بیشتر تاریک تا روشن. اما روشنایی آن را با ارزش می‌کند. باید بگویم خودت را نکش. حتی وقتی تاریکی مطلق است. همیشه بدان که زندگی ساده نیست. زمان فضاست. تو داری در میان آن کهکشان حرکت می‌کنی. منتظر ستاره‌ها باش. دلایلی برای زنده ماندن ، مت هیگ

مشاهده مطلب

در حال مطالعه

حالا چه اتفاقی می‌افتد وقتی جهانت تعادلش را از دست می‌دهد و تو تجربه‌ی برگرداندنش را به زمین نداری؟ فقط میتوانی در نبردی که می‌دانی بازنده‌اش هستی بجنگی و منتظر آوار شدن دیوارها باشی و تبدیل شدن زندگی‌ات به بزرگترین زیرسیگاری مرموز. چلنجر دیپ، نیل شوسترمن

مشاهده مطلب

بازگشت به مسیر نویسندگی

بعد از مدتی طولانی دور بودن از نوشتن، گرفتار شدن در فضای کاری پر از استرس و دغدغه های فکری، با خودم گفتم جایی که در آن ایستاده ام اول راه است و مقصد نیست. تازه اصلا هدف این نبود که اینجا بایستم. حالا که چند کار مختلف برای خودم تراشیده ام میتوانم با یک دست این هندوانه ها را بردارم؟ یا مثل کارهای قبلی وسط راه می اندازمشان زمین؟ اصلا تلاش کردن برای این آرزوهای بلندپروازانه خودخواهی و آب

مشاهده مطلب

شیدایم کرد (قسمت چهارم)

آنچه خواندید: 1، 2، 3 خاندان زند از خانواده های سرشناس شیراز بود. یکی از بزرگ ترین تولیدکننده و صادرکننده فرش دستبافت اصیل ایرانی. این شغل خانوادگی از پنج نسل قبل درست شده و دست به دست گشته بزرگتر شد، و تحت نظارت پسرهای خانواده و شوهر دخترهای محمد خان بود. البته همین اول بگویم که عمه ی بزرگ، شهناز بانو به کل از همه ی بچه های محمدخان جدا بود. خانواده عمه شهناز سالها پیش، کمی بعد ازینکه خانوم

مشاهده مطلب

فوتر سایت

سایدبار کشویی