پسری ۱۵ساله به اسم جورج به صورت اتفاقی نامهای از پدرش دریافت میکند. پدری که به خاطر بیماری لاعلاجش جورج را در چهارسالگی ترک کرد. پدر جورج روزهای آخر زندگیش،تصمیم میگیرد نامهای به پسرش بنویسد و تجربیاتش از زندگی را در اختیارش قرار بدهد. داستان با خاطرات پدر جورج از جستوجوی دختری که با یک کیسه پرتقال در اتوبوس ملاقات کرده شروع میشود. دختری که پرتقال هایش رو روی زمین ریخت و او را بابانوئل خطاب قرار داد. جورج برای …